-
آن مرد
شنبه 24 مرداد 1388 00:58
بعد مدتها که وصف سخنان آتشین علی را شنیده بودم، این بار به کوفه آمده بودم تا از نزدیک او را ببینم. علی بر منبر رفته بود و گرم سخن بود و پیروانش سرتاسر مسجد نشسته بودند. ناگهان، کلامش را صدای گوشخراشی پاره کرد! - لا حکم الا لله ... این کلمات را می شناختم. شعار خوارج بود. می گفتند: هیچ کس امیر مومنان نیست و رهبر ما خود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مرداد 1388 12:19
خیلی سعی کردم! تا درک کنم این حیوان نازنین داره به چی فکر میکنه!! اما سعی و تلاشم سودی نداشت! فقط به نظرم.. فکرش مادی یا غریزی نیست!
-
در حضور تو ...
شنبه 17 مرداد 1388 21:42
آن روزها ... ساده بود! خم ابرویت را تصویر کردن و در پیچ و خم زلفت گم شدن! ساده بود! عقل را، در صندوقچه ی اسرار عشق ! به اسارت بردن! ساده بود! هر شب، نور ماه را در آغوش کشیدن! ساده بود! دل بردن و دل باختن!! ساده بود! روزهای شیدایی را، بی شادی، شماره کردن! ساده بود! سپیدی لوح وجود را، سیاه کردن!! ساده بود! زیر بار گناه،...
-
تجلی
چهارشنبه 14 مرداد 1388 03:04
کسی که به جهان به لحاظ زیبائیش عشق می ورزد در حقیقت به خدا محبت ورزیده است. زیرا حق تعالی جلوه گاهش عالم است که جهان را او بر اساس صورتش آفریده است. پس جهان تماما جمال ذاتی اوست و حسن و زیبایی او عین خود اوست. از آنجا که حق تعالی در حضور صور مثالی در عالم تمثیل تجلی می نمود که همان تجلی شهادی متنوع در صور می باشد، در...
-
بعضی در این انتخابات مردود شدند!!!!
دوشنبه 12 مرداد 1388 14:43
... فرمودند: بعضی در این آزمون (انتخابات) مردود شدند!!!! و مردم .. ملت.. مردم .. دولت دهم .. دشمن .. آحاد ملت .. مردم .. مردم .. مردم .. آحاد مردم .. دشمن.. دشمن .. عدالت .. دشمن .. دشمن!!! مردم! مردم .. عدالت .. آحاد مردم .. دشمن .. بدخواهان .. رئیس جمهور منتخب! ملت .. دشمن ...... پی نوشت: ... !!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 مرداد 1388 12:40
زندگی پر از اندوه و شادی است. ما به این دنیا می آییم، یکدیگر را می بینیم، با هم آشنا می شویم، لحظه ای را با هم می گذرانیم. سپس از هم دور می شویم و با همان شتابی که آمده ایم، دوباره می رویم. بدون آن که بدانیم چرا آمده ایم و رفتنمان برای چیست. منبع: دنیای سوفی ؛ یوستاین گاردر؛ مترجم: کورش صفوی؛ دفتر پژوهشهای فرهنگی؛ ۱۳۷۴
-
در سرزمین عشق
پنجشنبه 8 مرداد 1388 13:09
این روزها .. سخت به دنبال واژه ام ... تا حکایت غریبی را، در میان انبوهی از آشنا! به نظم در آورم این روزها ... روزهایم تاریک تر از گور ... و قصه هایم مات تر از فاصله است این روزها ... انگشتانم در انتظار پاییز، خیال می بافند! و عقلم، فرو رفته در اعماق خوابی نرم، در سرزمین عشق
-
نگاه رحمت تو
سهشنبه 6 مرداد 1388 15:04
خداوندا.. به آن کسان که تو را خواهند و تو را خوانند، با نگاه رحمت بنگری و آنان را که دست التماس و استدعا به درگاه تو گشوده اند، نومید نسازی. هم اکنون ما تو را خواهیم و تو را خوانیم و به امید نگاه رحمت تو دیده به آسمان ها دوخته ایم ... حضرت سجاد (ع)
-
...
شنبه 3 مرداد 1388 01:33
باز هم !!!
-
...
چهارشنبه 31 تیر 1388 14:27
بیچاره تر از عاشق بی صبر، کجاست؟! بیچاره تر از عاشق بی صبر، کجاست؟! بیچاره تر از عاشق بی صبر، کجاست؟!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیر 1388 11:23
صدای نفس های شیطان، گره خورده در صدایش! مست از شراب قدرت و اسیر در دستان چرکین شیطان! آوازی شوم، سر داد! شوم تر از مصیبت! زشت تر از دروغ! کثیف تر از ظلم! آوازی شوم! که شادی و امید را، از سرزمین دلهای پاک مهربانان، کوچاند!! آه ای خدای من! « دیگر بر ما طاقتی نمانده است تا بر این حادثه طاقت آوریم. تنها تویی که می توانی...
-
ای نسیم سحر ارامگه یار کجاست
جمعه 26 تیر 1388 01:13
بر سر دو راهی ماندن و رفتن! هیاهوی سکوتم را شنیدی و قصه ی آرامش های بی غروب را برسر دو راهی ماندن و رفتن! نگاه منتظر جاده را بوسیدی و شرحی از شوق خواندی، وصال ابدی را و من دیریست، هر سحرگاه بر سر آن دو راهی و هر نیمه شب، در میان دیوارهای داغ تنهایی فریاد دادخواهی را با زبان سکوت سروده ام آه.. ای خدای عشق! آه.. ای خدای...
-
کمی آرامش
دوشنبه 22 تیر 1388 22:51
دیروز یکی از روزهای گرم و پرحرارت تابستان در مشهد بود! از اون روزهایی که تحملش خیلی سخته! خصوصا اگر نزدیک ظهر مجبور باشی یک مسافت طولانی، زیر نور زیبای خورشید! پیاده روی کنی! و باز بخصوص اگر کسالت هم داشته باشی و بی حوصله هم ..! این شرایط، به علاوه ی سر و صدا، ترافیک و خستگی! باعث شد به فکر راهی باشم برای سهل و قابل...
-
...
دوشنبه 22 تیر 1388 12:27
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جزاز وصل تو خشنود نکرد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 تیر 1388 23:52
فردا بیست و هشتمین سالگرد درگذشت پدرمه! ...
-
در آسمان
چهارشنبه 10 تیر 1388 16:52
مقتدر و آمرزنده است آنکه هفت آسمان بلند را به طبقاتی منظم بیافرید. هیچ در نظم خلقت خدای رحمان تفاوت نخواهی یافت. بارها به دیده ی عقل در نظام مستحکم آفرینش بنگر. آیا هیچ سستی و خلل توانی یافت؟ ( آیه 3 ، سوره الملک) رنگین کمان کمیاب این یک رنگین کمان به معنای سنتی آن نیست و توسط عبور نور از میان ابرهای مرتفع سیروس ایجاد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 تیر 1388 22:31
دلم گرفته از این روزها، دلم تنگ است!
-
آیه هشدار دهنده
پنجشنبه 4 تیر 1388 15:06
گویند: یکی از علمای بزرگ پس از پایان تحصیلات خود در حوزه ی علمیه ی نجف اشرف، هنگامی که می خواست به زادگاهش برگردد، به حضور استادش برای خداحافظی رفت. هنگام خداحافظی و جدا شدن، به استادش عرض کرد، پند و موعظه ای به من بیاموز. استاد به او گفت: بعد از اتمام این زحمت ها، آخرین اندرز کلام خداست و آن آیه ی ۱۴ سوره ی علق است....
-
به امید صبحی دیگر ...
یکشنبه 3 خرداد 1388 15:15
-
حقیقت
دوشنبه 28 اردیبهشت 1388 22:52
- دل زندگی دایره ای آرام و خاموش است و اختران تابانش تا ابد ثابتند و پر فروغ. - تنها گام استوار می تواند به سوی کسانی که از راه لغزیده اند دست دراز کند. - تلخی مرگ بسیار کمتر از تلخی زندگی است. - عشق هر چه بیشتر باشد شرح و بیانش هم دشوارتر است. - دل، چیزهایی می شناسد که بر هیچ زبانی نیامده و هیچ گوشی آن را نشنیده است....
-
جماعت سیاه پوش
شنبه 26 اردیبهشت 1388 16:08
در نیمه باز بود .. نجوای آرام و پیوسته ی زنی قرآن خوان! که سوره ی انعام را می خواند تا ابتدای ورودی خانه، آشکارا شنیده می شد. کفش هایمان را میان انبوه کفش های خسته و منتظر! رها و پله ها را یکی یکی برای صعود به ارتفاعی ناچیز طی کردیم! عمه و دختر عمه ی مهربان و صبورم، با چشمانی اشک آلود! به احترام به استقبالمان شتافتند...
-
شگفتی و شادی
شنبه 19 اردیبهشت 1388 18:53
از دیدن این عکس ها سیر نمی شم! عکس هایی که منو می بره به سرزمین کودکی هام! اون روزهایی که راحت و بدون توجه به نگاه دیگران! دقایق زیادی با کنجکاوی و لذت، محو تماشای نقش و نگار انواع لوبیاها .. لطافت هلو .. سختی پوسته ی گردو .. تربچه های گلی و نقلی و ...، می شدم. چقدر خوب بود اون روزها که از نگاه دیگران ـ به خاطر این...
-
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 13:07
-
تپه ی بالای کوه
پنجشنبه 10 اردیبهشت 1388 13:45
جز ناتوانان به خاطر خویشتن از دیگران کین نمی ستانند و آنانکه از روحی بزرگ و نیرومند برخوردارند، در می گذرند. آزردگان از گذشت و بخشش خویش منزلتی والا می یابند. مردم تنها درختان پر بار را می تکانند و به آنها سنگ می پراکنند. به فردا میندیشید و در امروز درنگ کنید چرا که شگفتی امروز کافی است... *** به هر نیازمندی به اقتضای...
-
یادداشت!
شنبه 29 فروردین 1388 02:21
ای آنکه سکوت دشت های بیکران غربت! تنها با یاد تو شنیدنی ست و راز نغمه ی بادهای بیقرار، آن هنگام که با پیچ و تاب زلف یار من عشقبازی می کنند از زبان تقدیر تو ... ای آنکه تاج مرصع عشق را زینت گیسوان تاب دار سحرگاه ساختی این بار، ویران تر از هر بار .. آمده ام!! ازبیراهه های دور! از ابتدای وسعت بی انتهای هستی! آمده ام! تا...
-
عاشق خواب زده
سهشنبه 25 فروردین 1388 12:02
عاشقی از فرط عشق آشفته بود بر سر خاکی به زاری خفته بود رفت معشوقش به بالینش فراز دید او را خفته وز خود رفته باز رقعه ای بنبشت چست و لایق او بست آن بر آستین عاشق او عاشقش از خواب چون بیدار شد رقعه برخواند و بر او خونبار شد این نوشته بود ک: (( ای مرد خموش! خیز اگر بازارگانی سیم گوش ور تو مرد زاهدی، شب زنده باش بندگی کن...
-
نقش زیبای تو
دوشنبه 17 فروردین 1388 21:38
یا ارحم الراحمین سالهاست که با سرانگشتان ظریف احساس، نقش زیبای تو را بر قاب شکسته ی دلم کشیده ام و با امید، هر سحرگاه از چشمه ی زلال اسرار سکوت تو، جام های لبریز و پیاپی نوشیده ام و سیاهی رنج های بی شمارم را با درخشش اشک های بی گناه زدوده ام! گویی هستی، با دستان لطیفش، در میان تار و پود هستی ام، چیزی جز عشق تو را...
-
نقل است که ...
یکشنبه 2 فروردین 1388 15:20
روزی سلطان العارفین بایزید بسطامی فرمود که سخن چهار کس به من بغایت تأثیر کرد. اول آنکه طفلی در راهی می رفت و چراغی روشن کرده می برد. پرسیدم که ای طفل این روشنی از کجا آوردی؟ پف کرد و چراغ را کشت و گفت: ای شیخ تو بگو این روشنایی به کجا رفت تا من بگویم که از کجا آوردم. دیگر آنکه مخنثی در راهی نزدیک من می گذشت، دامن از...
-
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
پنجشنبه 22 اسفند 1387 15:11
پروردگارا! بنای آفرینش ما بر اساس ضعف و رقت نهاده شده و تو که آفریدگار ما هستی، می دانی که ما مشتی آب و خاک نباشیم. در آن روزگار که در زندان رحم، خون همی خوردیم و در ورای پرده ها و ظلمت ها دست و پا بسته همی خفتیم و همچنان هنگامی که پای به دنیا گذاشتیم و چشم به نور و نعمت گشودیم، باز هم با ضعف و مستمندی قرین بودیم و...
-
صبور و آرام
یکشنبه 18 اسفند 1387 20:50
در میان باد و آسمان غرش رعد شرم ابر! صبور و آرام ، رفتی ... اما هنوز عطر شیرینی های نذری ات زیر طاق بلند مسجد فرشتگان را مدهوش می کند!