به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

پروردگارا! بنای آفرینش ما بر اساس ضعف و رقت نهاده شده و تو که آفریدگار ما هستی، می دانی که ما مشتی آب و خاک نباشیم. در آن روزگار که در زندان رحم، خون همی خوردیم و در ورای پرده ها و ظلمت ها دست و پا بسته همی خفتیم و همچنان هنگامی که پای به دنیا گذاشتیم و چشم به نور و نعمت گشودیم، باز هم با ضعف و مستمندی قرین بودیم و همچنان ضعیف و مستمند مانده ایم. در پناه تو به وجود آمده ایم و تا روزی که چشم از این جهان به جهان دیگر می گشاییم، باز هم به کمک تو و یاری تو و حول و قوت تو چشم التجا و التماس گشوده داریم. پروردگارا! دست ما گیر تا برخیزیم و پشتیبان ما باش تا به سوی صلاح و سداد خویش بشتابیم و ما را پناه ده؛ زیرا جز تو پناهی نداریم / امام سجاد (ع). 

 پی نوشت: چند روزی هست که یه سوال بی جواب! ذهنم رو به خودش مشغول کرده 

خیلی دلم می خواد بدونم، اون روزی که تو سکوت و تاریکی های رحم، سلولهای قلبم داشت شکل می گرفت و اولین تپش های قلبم آغاز شد! من .. کجا بودم؟! 

و باز دلم می خواد بدونم، اون روزی که تو سکوت و تاریکی های زمین! جسمم اسیر خاک میشه و برای همیشه قلبم آروم می گیره! من .. کجا هستم؟!