مسیر وصال

او گفت: هیچ کس را غم من نیست! 

گفتم: پس تو را غم نیست! همانا تو خوشبخت ترینی. 

گویی مرا دیوانه پندارد، گفت: تو خود ندانی که غم چیست! 

گفتم: غم، شیرینی فراق است. 

گفت: پس تلخی چیست؟ 

گفتم: بی غمی 

باز برآشفت و گفت: آن که بی درد است چون تلخ است؟ 

گفتم: او تلخ تر از تلخ است، لیک نداند. 

گفت: بیش برایم گوی! 

گفتم: او را که درد نیست، از حضرت دوست فاصله ای است، پس این دوری، قفس حجاب را بیشتر و عظیم تر کند و چون در حجاب تن مدفون شوی، مسیر وصال تیره گردد و وعده ی دیداری نماند. هر آینه، این خود تلخ ترین باشد. 

گفت: نمی دانم چه می گویی اما اکنون حس زیبایی از تلخی ام دارم. پس مست شد و رفت. 

نویسنده: نیما حمزه لو  

نظرات 7 + ارسال نظر
فرصت شنبه 25 آبان 1387 ساعت 12:13 ق.ظ http://manuscript.blogfa.com

سلام
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
برقرار باشید

ایذه ای شنبه 25 آبان 1387 ساعت 09:58 ق.ظ http:// nmn1351.blogfa.com

خیلی ممنون. شاد باشید

محسن شنبه 25 آبان 1387 ساعت 12:23 ب.ظ http://graphicpars.blogfa.com/

سلام
به قول حافظ:
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

آدم برفی شنبه 25 آبان 1387 ساعت 06:01 ب.ظ http://mahfele-khial.blogsky.com/

عزیزم ممنون از پست جدید
به روزم
منتظرت گلم

محسن یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 08:36 ق.ظ http://graphicpars.blogfa.com/

سلام
از ابراز لطف و حضور سبز شما سپاس.پایدار باشید.

محسن دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 08:11 ق.ظ http://graphicpars.blogfa.com

سلام
به روز نیستید؟

سلام
ممنون از لطف و توجه شما
کمی گرفتارم، اما تا آخر همین هفته به روز میشم.
شاد و سربلند باشید

محسن سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 02:14 ب.ظ http://httphttp://graphicpars.blogfa.com/://

سلام
به روز نیستید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد