سکوت ، دسته گلی بود
میان حنجره ی من
ترانه ی ساحل
نسیم بوسه ی من بود و پلک باز تو بود
بر آبها پرنده ی باد
میان لانه ی صدها صدا پریشان بود
بر آبها
پرنده بی طاقت بود.
صدای تندر خیس
و نور ، نور آذرخش
در آب آینه ای ساخت
که قاب روشنی از شعله های دریا داشت
نسیم بوسه
پلک تو
و پرنده ی باد
شدند آتش و دود
میان حنجره ی من
سکوت دسته گلی بود.!؟
سلام آسمونی
بسیار زیبا بود.
آره... بعضی وقتا ، سکوت بهترین دسته گلیه که میشه به یکی که خیلی برات مهمه هدیه بدی.
پاینده باشی
سلام
مروری بر مطالب یادداشت های قبلی سرکار داشتم و از خواندن مجدد یادداشت(درددل برای مهربونا)لذت بردم. فکر می کنم شما در نوشتن مطالبی درقالب داستان کوتاه بسیار موفق هستید.به واقع گونه ای طنز تلخ اجتماعی برگرفته از اتفاقات روزمره.
هر از چندگاهی نوشتن مطالبی این گونه مایه خوشحا لیست.
ضمنا پاسخی به پرسشتان دادم ملاحظه نمایید.
برقرار باشید
وقتی انسان شاد است هیچ گاه مانند وقتی غمگین است عمیق نیست ،اندوه زیبایی سر بر آورده همچو گلی از تاریکی لایتناهی ،
سکوتی موسیقیایی ،
در آنجا از سر و صدا خبری نیست هیچ مزاحمی وجود ندارد و انسان میتواند در عمق بی انتهای آن فرو رود و سپس کاملا شاداب از آن سر بر آورد همچون استراحت جانبخش.
(اشو)
دست آوردهای خاص زندگی همیشه در سکوت پیش کش میشوند...