آئینه ی زیبایی ملکوت

او راز راز خداست/ او آئینه ی زیبایی ملکوت است!

وای بر من اگر قدر این عبور و سکوت معطر را ندانم...

و روسیاهم اگرباز بر شانه ی ابرهای بازیگوش روحم را رها نسازم

پروردگارا تنها تو می دانی راز آن روح سبز را !

پروردگارا آنچه دل گفت شنیدی و آنچه را اشک پرده دری کرد دیدی!!

نشسته ام ، صبور و آرام ... می دانم که می دانی و می دانم که می توانی.

نفسی تازه می خواهم .. نفسی تازه

نظرات 6 + ارسال نظر
محمد شهروزنیا شنبه 29 تیر 1387 ساعت 07:25 ب.ظ http://www.goneh.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالب بود
به من هم سربزن.

[ بدون نام ] یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 09:55 ق.ظ

فاصله آمدن و رفتنت را فقط پلکهایم فهمیدند .

رضا یکشنبه 30 تیر 1387 ساعت 11:20 ب.ظ http://rezasoltany.blogfa.com

من ز جان جان شکایت می کنم
من نیم شاکی روایت می کنم

یاسر دوشنبه 31 تیر 1387 ساعت 09:20 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام آسمونی

چند وقتیه نیومدی بهم سر بزنی. دلم تنگ شد.

آپ کردم. بیا

آدم برفی دوشنبه 31 تیر 1387 ساعت 07:29 ب.ظ

سلام گلم
من آپم

وحید چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 03:21 ب.ظ http://www.naghmeyesokot.blogfa.com

حاشا که با من به مقابله برخیزی
اگر حرمت نگه نداشته ام آن را به حساب بی ادبی و بی شرمی من مگذار
نفهمیدم و پرده های تو در توی غفلت بر دلم نشسته بود که به لطف خویش اینک رهایم نموده ای و بر مسیر آزمایشی دیگر
این عین لطف تو بود
و
الهی
مگر من کیستم و قدر و قیمتم چیست؟
چشمه های امیدم را به بن بست کویر مپسند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد