در حضور تو ...

آن روزها ...

ساده بود! خم ابرویت را تصویر کردن و در پیچ و خم زلفت گم شدن! 

ساده بود! عقل را، در صندوقچه ی اسرار عشق! به اسارت بردن!  

ساده بود! هر شب، نور ماه را در آغوش کشیدن! 

ساده بود! دل بردن و دل باختن!! 

ساده بود! روزهای شیدایی را، بی شادی، شماره کردن! 

ساده بود! سپیدی لوح وجود را، سیاه کردن!!  

ساده بود! زیر بار گناه، توبه کردن و توبه شکستن!  

ساده بود! آنزمان‌ که بی قرار لبخندش بودم! تبسم هایت را از یاد بردن!! 

  

این روزها ...  

سخت است! روز مرگ سکوت، از قرار گفتن!

سخت است! حریر نجابت را آلودن! 

سخت است! دست در دست باد! ساکن بودن! 

سخت است! شرمگین و خسته، در حضور تو! بغض را شکستن!

سخت است! در راه بی پایان جنون، ایستادن و منتظر شدن!

سخت است! در اندیشه ی وصال! گونه های سرخ فراق را، بوسیدن!