پروانه ی تنها!

امروز، وقت ظرف شستن، به این فکر می کردم که چقدر متواضع بودن سخت است!!

در برابر انسان های قوی تر و برتر، اغلب ناخودآگاه متواضع می شویم..

اما سخت، آن وقتی است که کسی را در هر زمینه ای از خودت پایین تر بدانی! آنوقت است که تواضع سخت می شود!

باز سخت تر آن است که وقتی با شخصی گناهکار روبرو شویم خود را برتر ندانیم!!

چه می دانیم اوضاع حقیقی درون خودمان چیست؟

به نظر من دو چیز است که حقیقتا انسان را زشت می کند! یکی بخل و دیگری تکبر!

نه اینکه دیگر گناهان زشت نمی کند! این دو انگار بیشتر زشت می کند!

خدا همه ی ما را حفظ کند از این آفت ها!


دیروز مسیر بین اردبیل تا سرعین را با مینی بوس رفتم..

در صندلیهای جلوتر از من، دو خانم نشسته بودند که نسبتشان را با هم متوجه نشدم!

یکی حدودا 45 ساله و دیگری حدود 20 سال!

از زمان حرکت تا مقصد که حدودا 50 دقیقه طول کشید ( به دلیل شلوغی مسیر)، این دو خانم مشغول صحبت بودند! در واقع مشغول غیبت، نه صحبت! چیزی که در میان ما ایرانیان بسیار زیاد رواج دارد!

همسفر من در طی مسیر خواب بود و من آرام و ساکت به بیرون و گاهی به این دو خانم نگاه می کردم!

زشتی رفتارشان را به وضوح می شد در چهره هایشان دید!

یعنی من و دیگران هم وقت گناه، اینقدر زشت می شویم؟؟!

وای به روز ما!




دلم به حالشان می سوخت! هیچکدام از زیبایی های مسیر را ندیدند!

در مسیر برگشت هم مسائلی از این دست رخ داد که دیگر حوصله ای برای شرح آن ها نیست!


ای کاش جور دیگر زندگی را ببینیم! ای کاش آنقدر غافل نشویم تا پروانه های تنها را در مسیر نبینیم...