همه تویی، من کدام؟

الهـی!

دانی که نه خود به این روزم و نه به کفایت خویش،

شمع هدایت می افروزم.

از من چه آید؟ و از کرد من چه گشاید؟

طاعت من به توفیق تو

خدمت من به هدایت تو

توبه ی من به رعایت تو

شکر من به انعام تو

ذکر من به الهام تو

همه تویی، من کدام؟

اگر فضل تو نباشد، من بر چه ام؟!


الهـی!

کدام زبان به ستایش تو رسد؟

کدام خرد صفت تو بر تابد؟

کدام بنده به گزارد عبادت تو رسد؟


الهـی!

از ما هر که را بینی، معیوب بینی.

هر کردار که بینی، همه با تقصیر بینی.

با این همه، نه زبان برمی باز ایستد،

نه جز گل کرم می روید!

چون با دشمن به سخط به چندین بری

پس سود پسندیدگان را چه اندازه

و آیین محبان را چه پایان؟

مقام عارفان را چه حد و شادی دوستان را چه کران؟


الهـی!

ار بوی دهن روزه دار به نزدیک تو عطر است!

عید، عید صوم است، نه عید فطر است.

کار نه روزه و نماز دارد، کار شکستگی و نیاز دارد.



خواجه عبدالله انصاری