...

 

آرام، آغوش گشودی ای عشق

تا سردی این خزان خرم را

در گرمی دستهای غروب وصال آورش!

گرم کنی ... 

 

 

آغوش گشودی ... 

تا عطری! از نفسی!

در تار و پود جانمازم، به یادگار بماند!

و گرمی! از دستی!

در تار و پود وجودم ...

.

.

.