آغوش

 

سکوت، زبان گشود امروز!

آنگاه که نگاهت

رهسپار آیینه ی غبار اندود دلم شد!

و زنجیرهای داغ اسارت

از دست و دلم باز شد!

آنگاه که آغوش گشودی، بر خستگی های این تن خسته!

:

:

آشفته به درگاهت آمدم!

آمدم تا آنچه در هستی ام بود و آنچه نبود را! حلال عشق کنم!

نجوایم غریب بود و دستهایم تنها!

و تلخی فراق ، آواری سنگین بر ویرانی این دل!

درگاهت باز بود و اشک را قدری و قیمتی!

و ناز نگاهت، عالمی را حیران و شیدای خویش داشت!

:

:

دریای پرتلاطم عشق را، با لبخندهای گرمت آرام ساختی!

و بوسه های خیالیم را، از دامن این شب سرد چیدی!

غروب، تصویر وصال خاموشمان بود!

و نیک امیدی ست مرا! که طلوع نیز

از پس پرده های تیره ی حیرت و واماندگی این روح دچار، طلوع خواهد کرد!

:

:

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
اشراق سه‌شنبه 29 دی 1388 ساعت 04:27 ب.ظ http://eshrag.blogfa.com

عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد

از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد

از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور

تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد

ای پیش رو مردی امروز تو برخوردی

ای زاهد فردایی فردات مبارک باد

کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد

حلوا شده ای کلی حلوات مبارک باد

در خانقه سینه غوغاست فقیران را

ای سینه بی‌کینه غوغات مبارک باد

این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد

دریاش همی‌گوید دریات مبارک باد

ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد

ای طالب بالایی بالات مبارک باد

ای جان پسندیده جوییده و کوشیده

پرهات بروییده پرهات مبارک باد

خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی

کالای عجب بردی کالات مبارک باد



هو

سوز دل اشک روان ناله ی شب آه سحر
اینهمه از نظر لطف خدا می بینم

بی بی جان گوهر شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 08:02 ب.ظ

سلام
خوشحالم که برگشتی
امیدی که توی شعرت هست رو خیلی دوست دارم...
حضور خدا...

سلام بی بی جان عزیز
از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم ...

کلاس دوست داشتنی یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 12:14 ق.ظ

سلام و امید به همه ی هستی .
کلاس دوست داشتنی با آرزوی بهترین لحظات برای شما و به امید صبحی دیگر .

سلام و سپاس دوست عزیز

سعید یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 03:00 ب.ظ http://kashifornia.blogsky.com

امیدوارم موفق باشی
شعر قشنگی

معلومه که حالت هوای دلت گرفته

متشکرم
من هم برای شما آرزوی سلامتی و شادکامی دارم.

مریم دوشنبه 5 بهمن 1388 ساعت 06:05 ب.ظ


آری دلت را آرام کن به این امید ... که طلوع خواهد کرد .. طلوع
در اندوه زمان شادی طلوع خواهد کرد ...
شوق وصال از پشت پرده ی تیره ی درد طلوع خواهد کرد ...

و عشق را می توان آسان و ساده از پله های شک بالا برد تا اوج یقین ؛ تا لحظه ی بی تابی دیدار ... تا دیدن روح یار ...
و عشق را می توان حس کرد با نگاهی ساده ، با قطره ای اشک!...


...
سلام و سلام و ... به دوست عزیزم ( لبخند)

امیدوارم اینبار هم حدس و برداشتم درست باشه!، مثل حدسم درمورد بازگشتت که درست بود !
و با زهم میگم خوشحالم از بازگشتت و خوشحالم از دوباره نوشتنت خوشحالم ...

سلام مریم عزیزم
حدس اینبارت رو نمی دونم چی هست؟! اما امیدوارم خیر باشه! (لبخند)
من هم از حضورت و عطر وجود پاک و سرشار از لطافت تو دوست عزیزم، شاد و خرسندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد