بچه که بودم پرچم ایران ! به وجدم میاورد ! بزرگ تر که شدم به خودم می بالیدم و سرم و با افتخار بالا میگرفتم که ایرانیم ! که کشورم مسلمان! است . افتخار میکردم ...!
اما الان ...! نمیدونم ...
وطنم ! ... کجا رفت اون افتخار ؟! کجارفت اون همه شور؟! ... از من دور کردند این افتخار رو !!!...
این عکس اون روز اول که پستتون رو خوندم لود نشد ندیده بودمش حرف نداره..... وطن...
سلام آقا وحید ممنونم از حضورتون این عکس رو خودم خیلی دوست دارم! شاید چون نگاه و آرامش دختر، منو به یاد کنجکاوی های دوران کودکیم میندازه! از طرفی تو این عکس معانی زیادی هم هست، که با زبانی بی کلام میشه فهمید!
سلام داداشی یه جورایی از وب سایتت خوشم میاد یعنی خیلی خوشم میاد گهگاهی کل مطالبتو میخونم ولی هیف فرصت زیادی ندارم تا هر روز اینترنت بیامو ... واسه همینم وب سایتتو لینک کردم و اگه امکان داره شما هم به وب سایت تنهایی من سر بزنید و نظرتون رو بگید و منو با عنوان وفــــــــــــــــا لینک کنید ... منتظر حضورتون هستم بای
سلام وفای عزیز .. باعث خرسندی من هست که مطالب وب مورد توجه شما قرار گرفته و از لطف شما سپاسگزارم. حتما به وبلاگ شما خواهم امد ..
"" کتاب را که تازه تمام کرده بود به جای بالش زیر سرش گذاشت . قبل از خواب فکر کرد که باید بعد از این کتاب های قطورتری بخواند ، هم مدت بیشتری طول می کشد تا آنها را تمام کند و هم بالشهای بهتری برای شب خواهد داشت ""...
کتاب کیمیاگر رسید دستم ! تازه ، تازه با خوندش برام یادآوری میشه موضوع کتاب ! اما دوست دارم بخونمش دوباره و به اینکه قبلاً خوندمش اصلاً فکر نکنم تا برام تازگی داشته باشه ... دوستم میگفت تو که خوندیش چرا دوباره؟!... اما حالا تازه معنای خیلی از جملاتش رو درک میکنم ! ... انسانها با بزرگ شدن قدرت تحلیل و تجزیه ی خیلی از مطالب رو بیشتر و بهتر پیدا می کنند ... و ....!
سلام مریم جان وقت بخیر ...
خوشحالم که دوباره شروع به خوندن کتاب کردی و ازت ممنونم. این کتاب با ارزش رو یکی از بهترین و عزیزترین دوستانم به من معرفی کرد .. و من حظی بردم از این کتاب، غیر قابل وصف!! اما متاسفانه هنوز فرصت تشکر و قدردانی از دوستم رو پیدا نکردم.
نگاه شما از این تصویر با جمله ی کوتاهی نوشتین بسیار گویاست. من در این تصویر دختر بچه ی شیرینی را میبینم که چهره اش گویا و پرسشگرست. در طریق ایستادنش هماهنگی بی نظیری با دو نظامی که مقابلش ایستاده اند به چشم میخورد. آنهایی که به خدمت نظام رفته اند میدانند که این حالت "آزاد" بعد از خبردار است. در این حالت پاها از هم جدا در راستای شانه ها قرار میگیرند و دستها به پشت قلاب میشوند. این دختر بچه تمام این نکات را رعایت کرده و از جایی که جدا از محدوده ی جمعییت و پشت سر این دو نظامی ایستاده است و در نگاهش بردباری و جدییت دیده میشود، از دیدگاه من او میداند که در مقابل او مدافعان و دلیران جان بر کفی ایستاده اند تا سپری باشند برای او و مردمشان. درود بر شما
متشکرم رهگذر گرامی .. ممنون از تذکر بجای شما! البته سخن پنهان من در این پست چندان ارتباطی با حس و حال پروانه ای نداشت!
بسیار متاسف و متاثر شدم از دیدن اصل ماجرا!!! درد آور و نگران کننده است دیدن چنین صحنه هایی! و برای برگزارکنندگان چنین میادین و تماشاخانه هایی!!! شرم آور و ننگ آور!
از شما بسیار سپاسگزارم .. دیدن این عکس از این پس برای من واقعا قابل تحمل نیست! حذف خواهم کردم و در صورت امکان عکس مناسب تری جایگزین ..!
ممنونم از اینکه باعث یادآوری کتاب با ارزش کیمیاگر شدی ! تا دوباره به این کتاب که پر از درسهای باارزشه برای زندگی کردن ! سری بزنم ! ...از طرف من هم از دوست گرامی ات تشکر کن .(لبخند) واقعاً کتاب کیمیاگر بی نظیره ! من که نمیخونمش ، احساس میکنم میشه با تک تک کلماتش زندگی کرد ! اولین باری که این کتاب رو خونده بودم شاید 10 سال پیش بود! پس مسلمه که خیلی از جملاتش رو به این شکل درک نمی کردم ! ... به هر حال خییییییییییییلی ممنونم !
سلام مریم عزیزم در مورد کتاب با تو هم نظر و موافقم .. نیازی به تشکر از من نبود .. لطف و سخاوت دوست عزیزم بود که باعث خیر شد.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
وطن من ! میهن من !
بچه که بودم پرچم ایران ! به وجدم میاورد ! بزرگ تر که شدم به خودم می بالیدم و سرم و با افتخار بالا میگرفتم که ایرانیم ! که کشورم مسلمان! است . افتخار میکردم ...!
اما الان ...! نمیدونم ...
وطنم ! ... کجا رفت اون افتخار ؟! کجارفت اون همه شور؟! ...
از من دور کردند این افتخار رو !!!...
سلام ...
شهر در پنجه ی نامردان است !!!
سلام سحر خانوم
تمام فکرم اینه که این بچه ای که تواین فضا بزرگ میشه. دیگه از این تحدیدها نمیترسه چون براش عادی شده .چطوری میخوان جلوی اونرو بگیرن؟
سلام ..
امیدوارم تا این بچه بزرگ میشه، دیگه این تهدیدها نباشه!! دنیا پر از صلح باشه و ارامش!
سلام
ساده بود اما بی نهایت
روزات یاسمنی
سلام
متشکرم دوست عزیز
سلام عرض شد
این عکس اون روز اول که پستتون رو خوندم لود نشد
ندیده بودمش
حرف نداره.....
وطن...
سلام آقا وحید
ممنونم از حضورتون
این عکس رو خودم خیلی دوست دارم!
شاید چون نگاه و آرامش دختر، منو به یاد کنجکاوی های دوران کودکیم میندازه! از طرفی تو این عکس معانی زیادی هم هست، که با زبانی بی کلام میشه فهمید!
سلام داداشی
یه جورایی از وب سایتت خوشم میاد یعنی خیلی خوشم میاد
گهگاهی کل مطالبتو میخونم ولی هیف فرصت زیادی ندارم تا هر روز اینترنت بیامو ...
واسه همینم وب سایتتو لینک کردم و اگه امکان داره شما هم به وب سایت تنهایی من سر بزنید و نظرتون رو بگید و منو با عنوان وفــــــــــــــــا لینک کنید ...
منتظر حضورتون هستم بای
سلام وفای عزیز ..
باعث خرسندی من هست که مطالب وب مورد توجه شما قرار گرفته و از لطف شما سپاسگزارم.
حتما به وبلاگ شما خواهم امد ..
ضمنا من داداشی نیستم دوست عزیز! آبجی خطابم کنید بهتره (لبخند)
سلام رفیق ... عصرت بخیر ؟
"" کتاب را که تازه تمام کرده بود به جای بالش زیر سرش گذاشت . قبل از خواب فکر کرد که باید بعد از این کتاب های قطورتری بخواند ، هم مدت بیشتری طول می کشد تا آنها را تمام کند و هم بالشهای بهتری برای شب خواهد داشت ""...
کتاب کیمیاگر رسید دستم ! تازه ، تازه با خوندش برام یادآوری میشه موضوع کتاب ! اما دوست دارم بخونمش دوباره و به اینکه قبلاً خوندمش اصلاً فکر نکنم تا برام تازگی داشته باشه ...
دوستم میگفت تو که خوندیش چرا دوباره؟!... اما حالا تازه معنای خیلی از جملاتش رو درک میکنم ! ... انسانها با بزرگ
شدن قدرت تحلیل و تجزیه ی خیلی از مطالب رو بیشتر و بهتر پیدا می کنند ... و ....!
سلام مریم جان
وقت بخیر ...
خوشحالم که دوباره شروع به خوندن کتاب کردی و ازت ممنونم.
این کتاب با ارزش رو یکی از بهترین و عزیزترین دوستانم به من معرفی کرد .. و من حظی بردم از این کتاب، غیر قابل وصف!!
اما متاسفانه هنوز فرصت تشکر و قدردانی از دوستم رو پیدا نکردم.
لحظه های خوبی برات آرزو دارم.
با سلام
نگاه شما از این تصویر با جمله ی کوتاهی نوشتین بسیار گویاست.
من در این تصویر دختر بچه ی شیرینی را میبینم که چهره اش گویا و پرسشگرست.
در طریق ایستادنش هماهنگی بی نظیری با دو نظامی که مقابلش ایستاده اند به چشم میخورد.
آنهایی که به خدمت نظام رفته اند میدانند که این حالت "آزاد" بعد از خبردار است. در این حالت پاها از هم جدا در راستای شانه ها قرار میگیرند و دستها به پشت قلاب میشوند. این دختر بچه تمام این نکات را رعایت کرده و از جایی که جدا از محدوده ی جمعییت و پشت سر این دو نظامی ایستاده است و در نگاهش بردباری و جدییت دیده میشود، از دیدگاه من او میداند که در مقابل او مدافعان و دلیران جان بر کفی ایستاده اند تا سپری باشند برای او و مردمشان.
درود بر شما
سلام و عرض ادب ...
زیاد پروانه ای نشوید لطفا"
اصل ماجرا
ببینید
http://iranparwanne.blogspot.com/2007/08/blog-post_929.html#links
متشکرم رهگذر گرامی ..
ممنون از تذکر بجای شما! البته سخن پنهان من در این پست چندان ارتباطی با حس و حال پروانه ای نداشت!
بسیار متاسف و متاثر شدم از دیدن اصل ماجرا!!! درد آور و نگران کننده است دیدن چنین صحنه هایی! و برای برگزارکنندگان چنین میادین و تماشاخانه هایی!!! شرم آور و ننگ آور!
از شما بسیار سپاسگزارم .. دیدن این عکس از این پس برای من واقعا قابل تحمل نیست! حذف خواهم کردم و در صورت امکان عکس مناسب تری جایگزین ..!
بسیجی واقعی...
میهن پرست ولقعی
خدا پرست واقعی و مسلمان واقعی آنها بودند که رفتند...
http://i14.tinypic.com/4rcwsp3.jpg
دلم گرفته هم وطن
هوای موندن ندارم
نشسته غصه تو قلب من
نوای خوندن ندارم
سکوتت امیدوارم با خوشی همراه باشه
سلام
سلام سحر عزیزم ( لبخند)
خوبی دوست گلم ؟!
ممنونم از اینکه باعث یادآوری کتاب با ارزش کیمیاگر شدی ! تا دوباره به این کتاب که پر از درسهای باارزشه برای زندگی کردن ! سری بزنم ! ...از طرف من هم از دوست گرامی ات تشکر کن .(لبخند)
واقعاً کتاب کیمیاگر بی نظیره ! من که نمیخونمش ، احساس میکنم میشه با تک تک کلماتش زندگی کرد !
اولین باری که این کتاب رو خونده بودم شاید 10 سال پیش بود! پس مسلمه که خیلی از جملاتش رو به این شکل درک نمی کردم ! ...
به هر حال خییییییییییییلی ممنونم !
سلام مریم عزیزم
در مورد کتاب با تو هم نظر و موافقم ..
نیازی به تشکر از من نبود ..
لطف و سخاوت دوست عزیزم بود که باعث خیر شد.